الیناالینا، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

الینا فرشته کوچک خوشبختی

جشن دندانی

گلکم 7 ماهت بود میخواستی دندان در بیاودی تصمیم گرفتم روز تولد حضرت زهرا جشن بگیرم و برایت آش دندانی درست کنم  در ضمن نذر هم داشتم که اگر خداوند به حرمت حضرت فاطمه (س) به ما فرزند سالمی عطا کند روز میلادش مولودی بگیرم .  کلی مهمان داشتیم فامیلهای بابایی و من و یه عالمه خاله (دوستام) .  عمه فاطمه ات هم سنگ تمام گذاشت و کلی مولودی خواند ونقل وشکلات بر سر مهمانان میریخت ما هم کف میزدیم و....       بابایی یه کیک به شکل قران سفارش داده بود که خیلی قشنگ بود  من هم آش دندانی خیلی خوشمزه ای برایت درست کرده بودم که به همراه میوه وشربت از مهمانهایمان پذیرایی کردم   یکی دو قاشق آش هم بهت دادم که ...
29 آبان 1391

اذان پدر بزرگ

                       حالا نوبت خواندن اذان واقامه بود برایت . دوست داشتم تمام افراد مومن فامیل و آشنا در گوشت اذان بگویند . بابا قاسم اولین نفر بود اذان را در گوش راست و اقامه در گوش چپ خواند وتو را زهرا نامید تا زیر سایه خانم فاطمه زهرا باشی . آقا جون پدر بزرگ من هم یکی از افرادی بود که که در گوشت اذان گفت و تورا زهرا نامید چون نام مادرم هم زهرا بود . ...
29 آبان 1391

روز آمدنت هدیه قشنگ خدا

  روز16 دیماه به همراه بابایی  اومدیم بیمارستان تا شما شاهزاده خانوممون را ترخیص کنیم  ساعت یک و نیم بعد از ظهر به همراه خاله فهیمه رسیدیم خانه جلوی خانه دایی امیر وامید زن دایی لیلا زن عمو مرضیه خاله فرح و عمو داوود منتظر ایستاده بودند عمو داوود گوسفندی را که مامان خورشید وآقا برات پیش کش فرستاده بودند قربانی کردوبا سلام و صلوات آمدیم داخل    نوبت قربون صدقه ها و ماچ وبوسه بود بعد از یک ساعت با التماس تو رو از دستشان در آوردم و در آغوش گرفتم و تو را به حمام بردم  چه لذت بخش بود در کنار تو بودن در آنجا بود که فهمیدم حمام کردن را دوست داری بعد از حمام نهار خوردیم و بعد از ظهر بود که دوستای مهربان مخاله ها ...
29 آبان 1391

بدون عنوان

                                                                                                         عزیز دلم    دختر خوشگلم    تولدت مبارک                         ...
27 آبان 1391

حساسیت به شیر

کوچولوی مامان چند روزه که روی صورت و شکم و پاهات دونه های ریز قرمز در آمده بردمت بیمارستان پارسیان پیش دکترت خانم دکتر نادری وقتی معاینه کرد گفت به شیر حساسیت پیدا کردی و باید شیر خشک سویا بهت بدم چون شیرش کمیابه نامه نوشت تا به راحتی از هلال احمر بگیریم .اما آنجا هم گفتند هر بار یک دانه بیشتر نمی دهیم امیدوارم باخوردن شیر سویا جوشهای بدنت از بین بره .   جوجوی من تو که زبون نداری بگی درد داره یا نه خدای من چه مزه بدی هم داره الهی مامان فدات بشه که به زور می خوری و ...  
8 آبان 1391

آتلیه امید

گلکم یه ماه بعد از تولدت بردمت آتلیه تا چند تا عکس خوشگل از شما خانم طلای خودم بندازم بماند که تنظیم ساعت خواب وسر حال بودنت با وقت آتلیه یه کم سخت بود اما بلاخره بعد از دو ساعت شما آماده شدی البته خیلی خانمی کردی وکلی با خانم عکاس دوست شده بودی و ایشان توانستند عکسهای خوبی بگیرند .                     این هم چند تا از اون عکسها                                      &nb...
8 آبان 1391

اندر حکایت از پوشک گرفتن

                                                                              ناز گلم بالاخره مامانی بعد از ماهها دلهره و نگرانی بابت از پوشک گرفتن شما مسمم به این مهم شد و در یک روز زیبای بهاری  که دو سال و نیمت بود دیگر شما را پوشک نکرد. حدودا یک هفته ای طول کشید...
29 تير 1390